• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : ط ب ي ب
  • نظرات : 4 خصوصي ، 21 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     


    aslan mohem nist...!l

    mohem ine ke man bahat ghahram!l

    fahmidi?!l

    پاسخ

    هر دفعه كه مي گي باهام قهري ياد خاطرات خوب زندگيم مي افتم! خب چرا قهر مي كني؟ چون بهت نگفتم؟ منتظر بودم خب! :)

    سلام...اره بهم گفت قضيه اشو...من که بعيد ميدونم با اين نمره هاي شاهکارم قبول شم ولي بازم به امتحانش مي ارزه...
    پاسخ

    نه زهرا! ما بايد قبول شيم! من ديگه طاقتشو ندارم! نهههههههههههه زهرا...! بيا منو ببر...! :((

    موزيک متن...
    پاسخ

    بله!
    + رفتم كه دنبال طبيب بگردم... 


    اصل همون عشقه...همون مريض شدنه...همون دنبال طبيب گشتن...

    واقعا واقعا واقعا...همه ي واقعا هاي دنيا...

    ...

    پاسخ

    گفتم كه...بقيه اش حاشيه است....
    + ام علي 
    بابا مگه تو نگفتي:
    "ببين. دنيا بده. يا ما بديم دنيا خوبه؟"
    حالا مهم نيست ما که جواب داديم.
    پاسخ

    من اينو پرسيده بودم ولي تا جايي كه يادم مي ياد از يكي ديگه پرسيده بودم. اصلا يادم نمي ياد كي بود... دست شما درد نكنه خواهر.
    salam
    ehsas mekonam shodam hamun abdoy velgarde tabestun
    ye khat dars 2 saat velgrdy
    lezat bakhshe
    ?khosh megzare
    پاسخ

    آره. الان بايد برم. مي يام جوابت رو طولاني ميدم: دي
    + ام علي 
    جوابش اينه که خدا خودش فرموده که من از وقتي دنيا رو خلق کردم، نگاه بهش نکردم، يعني دنيا با اين همه زيبايي اش در نظر خدا هيچ ارزشي نداره. خدايي که در دنيا با اين همه محدوديت، اين همه زيبايي آفريده، ولي در عين حال اصلا توجهي بهش نداره، حالا ببين آخرتش رو که اولا اين همه محدوديت نداره و ثانيا بهش توجه داره، چقدر زيبا خلق کرده.
    دنيا زماني بده که من انسان، چشمم رو به زيبايي هاي آخرت ببندم و حاضر بشم به خاطر خوشي دنيا از تمام لذت ها و خوشي هاي اونجا و بالاتر از اون از رضايت خدا صرف نظر کنم.
    آخه واقعا نمي ارزه آدم تمام دنيا رو زجر بکشه ولي در آخرت که زمان نداره و الي الابد هستش، هم نشين امام حسين(عليه السلام) باشه، والله هم نشيني ابدي اش هم نباشه يک لبخند رضايت حضرت مي ارزه که آدم همه هستي اش رو فدا کنه. اينو من نمي فهمم، زهير مي فهمه که شب عاشورا مي گه اي کاش صد جان داشتم و همه را فدا مي کردم.
    پاسخ

    مي گن آب نطلبيده مراده... جواب سوال نپرسيده هم همين طوريه؟
    + ام علي 
    درباره دنيا که پرسيده بودي...
    نهج البلاغه پر است از بدگويي از دنيا، پر! ولي يک جا هست که اميرالمومنين(عليه السلام)، در يک خطبه چنان از دنيا خوب مي گويند که آدم باورش نمي شود.
    اين خطبه مال زماني است که يک نفر از همين مدعي ها مي آيد خدمتشان و مي خواهد اداي بزرگان را در بياورد، مي گويد که اي دنيا اف بر تو!
    آنجاست که حضرت غيرتي مي شوند، (واي قربون غيرتتون برم!) چنان تو دهن طرف مي زنند که بيا و ببين. آنجاست که مي فرمايند دنيا محل تجارت اولياي خداست. الان خطبه اش دم دستم نيست که بگويم چقدر قشنگ است.
    حالا من مي گم آخه آدم مي تونه بگه دنياي به اين قشنگي، بده، هر گوشه اش رو که نگاه مي کني، کيف مي کني. دنيا، هم آفريده خداست و مگه ميشه خدا، چيز بدي بيافرينه. حالا پس چرا اميرالمومنين اين همه در خطبه هاي ديگه از دنيا بد گفتند؟

    پاسخ

    من اين روايت رو شنيده بودم. هر دفعه هم كه به دنيا فحش مي دادم اولين چيزي كه يادم مي افتاد همين حرف امام علي بود و ديگه چيزي نمي گفتم. ولي به طور كلي جاي خوبي نيست... نيست ديگه... هست؟
    + ام علي 
    اي بابا خواهر ما که خيلي وقته مريضيم، خيلي وقته.
    اون کامنت قبلي رو هم که برات گذاشتم، نگرفتي که.
    ما مريضيم ولي هر چي اصرار کرديم بستريمون کنن محل نذاشتن و گفتن برو، مرخصي. حالا فکر کن چه حالي هستيم ما. نه طبيب بالا سر داريم و نه ح ب ي ب!!!
    پاسخ

    ئه خواهر! فكر كردم فقط خودم اين طوري فكر مي كنم! نگو اين طرز فكر ارثيه! :دي مشكل از جناب طبيبه... بذار برم باهاش صحبت كنم...

    آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآي

    پولي ...

    دوشنبه رو حالا كجاي دلم بذارم ك ديگه نيست ....

    پاسخ

    بذار تموم شه اين فيلم... بذار تيتراژشش بياد...
    + ام علي 
    گر طبيبانه بيايي به سر بالينم/ به دو عالم ندهم لذت بيماري را
    پاسخ

    تو هم بلدي كلك!!!!!!!!!! :دي

    سلام ببين من يه جمله کوتاه بهت نظر مي دم ي جواب بلند بده..
    پاسخ

    خب سلام. امروز امتحان شيمي داشتيم. همه سوالا رو از اون سر سر شروع مي كردم به توضيح دادن تا برسم به اون چيزي كه سوال ازم مي خواسته! نزديك بود واسه تستي ها هم توضيح بنويسم! گفتم خب توضيح زيادي نوشتن كه اشكال نداره. اطلاعاتت رو به رخ معلم مي كشي! بعد معلم شما هم سر جلسه بود هي مي ديدمش ياد شما ها مي افتادم بعد هي سعي مي كردم كه نبينمش تا وقتي قيچي پشت سرش فحش ميده غيبت نشه. بعد امتحانم رفتيم برسيم به خيز ورداشتن نرگس(مطلع هستي كه!) بعد نرگس گفت كه دوشنبه(كه ميشه پريروز) خيلي بهش خوش گذشته و دلش مي خواد بازم بهش! ولي مسلما نميشه! چون منم هي دلم مي خواست برم تو كتابخونه و ببينم دوشنبه شده ولي نمي شد. بعد حدود دويست دفعه با متن و نرگس از پله ها كوفتي مدرسه بالا و پايين رفتيم و من حالم از اين كار به هم خورد. بعد نرگس گفت لااقل پارسال يكي بود مي رفتيم مي شستيم پيشش حرف ميزديم. امسال كه هي بايد بالا پايين بريم. بعد بايد امتحان قرآن مي داديم من و متي نرفتيم بديم. گفتيم بذار معلم ديني مون خودش بياد صدامون كنه بعد معلم دينيه كلي پشت بلنگو صدامون كرده بود با نشينيده بوديم. خلاصه در حالي كه سرويسم داشت مي رفت. تند تند واسش قرآن خوندن و كلي هم غلط داشتم. گفت مي ذارم به پاي عجله ات و نمره ام رو داد! به سلامتي. الانم فلفل بهم گفت كه چرا مي خوام برم انساني و من اين قدر اين سوال رو شنيدم دلم مي خواد بزنم تو دهن اولين نفري كه بعد از اين اين سوالو ازم بپرسه. و گفت كه من فكر مي كردم تو مي خواي بري تجربي. ولي من نمي دونم كه كجاي شكل و قيافه من به تجربيا مي خوره... عبدو من نويسنده ام... اينكه اومدم سر كلاس دوم رياضي هم يه اشتباه بود! ولي تجربي ديگه.......همين...
    گاهي وقتا داري غرق مي شي و نمي فهمي . . . .
    فرو مي ري نمي فهمي . . . .
    فروتر مي ري نمي فهمي . . . .
    حتما بايد خفه شي تا بفهمي اسير روزمرگي شدي
    من دارم خفه مي شم . . . . .
    ولي بايد اميد داشت . . . .
    بالاخره يه چيزي هست ديگه
    براي خفه نشدن . . . . .




    آخي
    مارکر نارنجي . . .
    پاسخ

    خفه نشيا فلفل.... بيا دستتو بده من.... بيا بريم رو ديوارا با ماركر نارنجي نقاشي كنيم...(فقط اولش بايد يه ماركر به من بدي چون مال خودم تموم شده!)
    ولي من
    روز به روز دارم مرده تر مي شم . . . .
    از روز مرگي . . . .
    يا
    rooze margy
    يا
    rooz haye margy
    مهم اينه که . . . .
    مهم چيه ؟
    پاسخ

    هيچي بد تر از روزمرگي نيست فلفل. اسير روزمرگي نشو گاهي اوقات كه احساس ميكنم بدجوري دارم تو اين روزمرگي ها غرق ميشم واسه خودم دلخوشي مي سازم... مثلا اينكه ميرسم خونه و كيك يزدي مي خورم. مثلا اينكه جمعه مي تونم برم خونه مامان بزرگم كه در نود درصد موارد نميرم. مثلا اينكه مي تونم با مداد نوكي ام كه خيلي دوسش دارم بنويسم. مثلا اينكه مي تونم جامدادي ام رو از تو كيفم در بيارم و ببينم هنوز جامدادي خودمه نه كس ديگه... هنوزم پره از خودكاراي نارنجي و صد البته اون ماركري كه از جامدادي تو يادگاري برداشته بودم و امروز تموم شد.... فلفل من ديگه ماركر نارنجي فرهنگي ندارم...:(

    پاسخ

    به به خواري!
       1   2      >