• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : گلـــــــه...!
  • نظرات : 2 خصوصي ، 12 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    و باز هم سلام.

    خوش ب حالت چقدر خواب مي بيني..و بيشتر خوش ب حالت ک خواب منو مي بيني.

    من اين روزها خواب انواع و اقسام خزندگان را مي بينم ک ب راحتي از کنارشون رد ميشم. و خواب قبلي م هم مربوط مي شود ب مشتي مارمولک مردني ک از سر و کولم بالا مي رفتن و من ب راحتي اونا رو از روي خودم شوت مي کردم کنار!

    آخرين خوابم ک وا3 امروز باشد مربوط است ب جايي شبيه ب کنسرت با اين تفاوت ک اصلا جلف و خز نبود. ي مشت آدم توي ي فضاي باز نشسته بودن و موجود ديگري شبيه ب سيروان داشت مي خوند. من و بابام هم نشسته بوديم. من رفتم دستشويي.

    بعد انگار ک صبح شد و ما مي خواستيم برگرديم خونه هامون. ب جاي بابام تو و ي مشت ديگه از بچه هامون بوديم و ي مشت ديگه از بچه هاي سالاي ديگه ..

    دنبال ي راهي بوديم ک بريم خونه هامون. يکي مي گفت با تاکسي بريم يکي مي گفت پياده. يکي هم با موبايل من هي تلاش ميکرد زنگ بزنه و زنگ مي زد اما هيشکي ب نتيجه نميرسيد. مشتي بلاتکليف بوديم همگي ...

    پاسخ

    من و نسيم هم ديروز بيرون بوديم. يعني بروبچه ها همه با هم بيرون بوديم. نسيم قرار بود با من بياد خونه. بعد دير اومده بودن دنبالمون. نشسته بوديم تو خيابون و با مشتي گربه فيض داشتيم مي برديم و كم كم با نسيم تصميم مي گرفتيم كه دربستي بگيريم بريم خونمون. زودتر مي رسيم. بعد هوا تاريك بود. بعد مردم با ماشين هاشون رد مي شدن نگامون مي كردن. اينا واقعيت بودا...خواب نبود... چ خوب كه خواب نبودش....