و باز هم سلام.
خوش ب حالت چقدر خواب مي بيني..و بيشتر خوش ب حالت ک خواب منو مي بيني.
من اين روزها خواب انواع و اقسام خزندگان را مي بينم ک ب راحتي از کنارشون رد ميشم. و خواب قبلي م هم مربوط مي شود ب مشتي مارمولک مردني ک از سر و کولم بالا مي رفتن و من ب راحتي اونا رو از روي خودم شوت مي کردم کنار!
آخرين خوابم ک وا3 امروز باشد مربوط است ب جايي شبيه ب کنسرت با اين تفاوت ک اصلا جلف و خز نبود. ي مشت آدم توي ي فضاي باز نشسته بودن و موجود ديگري شبيه ب سيروان داشت مي خوند. من و بابام هم نشسته بوديم. من رفتم دستشويي.
بعد انگار ک صبح شد و ما مي خواستيم برگرديم خونه هامون. ب جاي بابام تو و ي مشت ديگه از بچه هامون بوديم و ي مشت ديگه از بچه هاي سالاي ديگه ..
دنبال ي راهي بوديم ک بريم خونه هامون. يکي مي گفت با تاکسي بريم يکي مي گفت پياده. يکي هم با موبايل من هي تلاش ميکرد زنگ بزنه و زنگ مي زد اما هيشکي ب نتيجه نميرسيد. مشتي بلاتکليف بوديم همگي ...