• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : 273
  • نظرات : 11 خصوصي ، 19 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    ما امروز توطئه کرديم

    امروز ظهر قرار بود زهرا اينا خونه ي دايي ام باشن _ک نمي خواستن باشن_ و ما تا صبح بيدار مونديم ک ظهر خواب باشيم.

    مامانم هم صبح با بابام رفته بود بيرون. و ما تا ساعت 2 خوابيديم ...و ساعت 2 با صداي تلفن زن دايي م بيدار شديم ...و اونا ساعت 2 ونيم تازه رفتن.

    و چقدر خنديديم با اينکه اصلا خنده دار نبود.

    :)

    پاسخ

    خب چ فايده همش ك خواب بودين!