مثه اينکه اينجا همه دارن قبول مي کنن ک دارن بزرگ مي شن و پير!
مي دوني،من وقتي هنوز پير نشده بودم خودمو خيلي درگير کلمات و حروف و اعداد مي کردم،هيچ وقتم با کسي درموردش حرف نمي زدم،يه دفه به يکي اعتماد کردم و چنان تو ذوقم زد که از خير اين چيزا گذشتم...چه اشتباهي...الان مخم بسته اس...حسرت يه خيالبافي خفن!