• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : بعثت.
  • نظرات : 5 خصوصي ، 25 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    1) همسايگان رو به رويي کليدشون رو جا گذاشته بودن . و تا دقايقي پيش پشت در خوونه شون مونده بودن . حالا هم خيال خوابيدن ندارن انگار . دارن سر و صدا مي کنن .

    2) همين الان يه حشره ي سياه چندش آور ، از ضلع جنوب غربي مانيتور شروع به حرکت کرد و من طي حرکت ماهرانه اي با دستمال کاغذي به ديار باقي فرستادمش . و براي اينکه خيالم جمع جمع بشه ، دستمال کاغذي رو از پنجره پرت کردم بيرون . حالا هم مي خوام بخوابم . مهره هاي ستون فقراتم خسته شدن !

    پاسخ

    منم الان از پارك بانوان رسيدم. سرم درد مي كنه و متوجه شدم كه همه ي پوست صورتم سوخته! پاهام هم درد مي كنه و سرم هم! سرم ك داره منفجر مي شه راجع بهش صحبت نكن!