• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : جزيره
  • نظرات : 6 خصوصي ، 22 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    5599

    يادش بخير ...! چه دل خوشي داشتيم به اين کد هاي امنيتي .

    چقدر دلم خوش بود به اينکه چند تا پرادو از کنارم رد ميشن و چندتاشون دو در اند و از اونايي اند که من مي خوام...

    چقدر خوش بودم ديروز موقع چت کردن با زهرا .و اينکه کلي سفارش اش کردم بياد و داغ رو گوش بده و بهم نظر بده اما نيومده بود ...

    باخودم فکر مي کردم که عيد موقعيه که آدم مي تونه همه کاراشو بکنه و همه ي حال هاشو يک جا ببره . ولي عيد روي هم 16 روز بود اون هم به زور !

    3 روز ديگه تولد زهرا است . و اين حقيقت هميشه آرام به ذهنم خطور مي کنه و يهو مي پره !

    فسقلي که بودم آرزو مي کردم عروسک هام باهام حرف بزنن . ولي هيچوقت اين اتفاق نمي افتاد .الان دلم مي خواد ببعي توي کلاه قرمزي رو داشته باشم و باهم زبان کار کنيم و اون به من دستور پخت نيمرو رو بگه ...عزيزم !

    کي فکرشو مي کرد که همه ي اين پر حرفي ها بخاطر ي کد امنيتيه؟!

    و تو چرا نظرت راجع به داغ رو به من نميگي ؟

    و چرا صفحه ي مسنجر باز نميشه که شايد زهرا آن باشه ...

    چرا ؟!

    5599

    پاسخ

    خب داغ رو گوش نكردم! چون هدفون نداشتم صفحه وبت هم سيو نمي شه! نمي دونم چرا! منم دلم به خيلي چيزا خوش بود! وقتي توي استوري مي ديدم هم دلم مي خواست اسباب بازي هام زنده باشن! ولي نمي شدن! الان كه باز هم توي استوري ديدم بازم دلم مي خواد زنده بشن ولي بازم نمي شن! الانم دلم مي خواد داد بزنم: باز لاييتير! به سوي بي نهايت و فراتر از آن..........