بـه يـار بـيـوفا عـمـري وفــا کـردم ندانستم
بـه امـيـد وفـا عـمـري فـنــا کـردم ندانستم
ندانستم که دارد سنگ در سينه بجاي دل
بـجـان خـويشتـن دائـم جفا کردم ندانستم
نـدانـسـتـم کـه خـوبـي و وفـا يـکجـا نمي گنجد
ز خــوبــان مـن تـمــنــاي وفـا کــردم نـدانـسـتـم
ز من ميخواست جان و سر نميکردم دريغ از وي
خدا دانـد که در راهش چه ها کـردم نـدانـسـتـم