اينا توهمه [خنده شيطاني]
آدم وقتي مجبور بشه هم ميکشه و هم مينويسه. اينو خواهري داره ميگه که در عرض چند روز کلي انشا براي تکليف ادبيات حوزه اش نوشته در حالي که خيال مي کرد قلمش خشک شده.
salam polly man nazaninam alan sare kelas computerim va ba ghazal darim barat ino mifrestim.
ma oumadim veb gardi shaiad ke nazi fargh beine vablog o site ro befhame(ghazal)
يه کاغذ بردار....شروع کن به خط خطي کردن....اصلا فکر نکن...فقط خط خطي کن....
يه کم که بگذره از لا بلاي خط خطي ها يه موجودات کوچولويي برات دست تکون ميدن...مي خوان پررنگشون کني...ميخوان ديده شن...
اصلا لازم نيست براي فوران خلاقيتت کار خاصي انجام بدي...لازم نيست خودتو بکشي ...فقط بذار اون موجودات کوچولو متولد بشن....
اين ميشه يه شروع....بقيش ديگه حله!
فردا فلش منو بيار
آهنگ وبلاگو درست کن زهرا منو دعوا مي کنه ...
منم مي خوام بنويسم ولي ديگه نميشه و جونم در مياد ...چه برسه به خلاقيت !
نقاشي هاي من هم مختصر شده فقط به يک گوسفند_ از آن ها که تو تقويم من بود _ و ديگر هيچ
دلم مي گيرد يک دفعه چرا ؟
علتش اينه که احساساتتو با نوشتن تخليه ميکني
ننويس تا بکشي..
همين!