تاااااااااااااااازه خبر نداري...
وقتي تو رفتي منو صدرا تو خلوت تصميم هاي شومي مي گرفتيم...
من با يه قاچ هندونه تو دستشويي قايم شدم و صدرا با نگراني رفت به قيچي گفت که اتفاق خيلي بدي واسه غزال افتاده و قيچي نگران وارد دستشويي شد و يه قاچ بزرگ هندونه تو دماغش له شد ....
و فحش هايي بود که به سمت منو صدرا روانه مي گشت!!!!!!!!