صدرا با بي حوصلگي به مانيتور نگاه مي کند و مي گويد:
چي براش بنويسم؟!
منتم در حال تايپ کردن هستم
عاليييييييييييييييييييييييه
من يعني ما کفر عبدو رو در آورديم و عبدو رفت...
رسي هم داشت لاو در مي کرد!
عاليه هم بهش فحس مي داد...
عاليه نه مريم