(راجع به قسمت دوم متنم) فولي منظورم اين بود که اين همه حرف و سوال کرد از اون طرف روبه روش اما يادش رفت بگه و از اون قول بگيره که هيچ وقت تنهاش نذاره. . . يادش رفت به اون بگه که اونو فراموش نکنه. . . و در آخر هم تنها موند. يعني تنهاش گذاشت
مي خواستم بگم بسه اين همه حسرت گذشته رو و سوم ب رو مي خوريم حالا رو بچسبيم و به هم قول بديم که هيچ وقت همديگرو تنها نذاريم(پلاکارد سياه نماد رفتن تنها گذاشتن بود)همين