قسمت آخر يعني دم مرگ پو . مي فهمي؟
يعني ممكنه يه روز كه با عصا داري تو هال خونه ي نقليت قدم مي زني ، يا كنار شومينه داري برا نوه ات لباس مي بافي ، يا پشت كامپيوتر نشستي و داري ايميل هايي رو كه از بر و بچز خانه ي سالمندان بهت رسيده چك مي كني ،يا جواب اس ام اس هاي بچه هاي پرورشگاهت رو -كه اون وقت بزرگ شدن- جواب ميدي ... يه نفر بياد زنگ خونه ات رو بزنه و بگه : عينكي خوش قلب ! بعد برات بخونه :
از «زهره» آن الهه افسونگر
رسم و طريق عشق مي آموزم
يكشب چو نوري از دل تاريكي
در كلبه ات شراره مي افروزم
آه، اي دو چشم خيره بره مانده
آري، منم كه سوي تو مي آيم
بر بال بادهاي جهان پيما
شادان بجستجوي تو مي آيم
....