5655
بي مزه ي لوس.
منو بگو عين بز نشستم دارم به توي بز تر نظر ميدم .
ميرم پيش همون سهراب جونم كه اسمش صلوات داره عين تو نميزنه تو ذوقم .
باهات قهرم .
الان خيلي داغوني گمونم، نه ؟
عيبي نيست . همدرديم خب .
پولي ميگم وقتي متنت رو مي خونم ياد خودم مي افتم !جان تو !
اين حركات منه آخه !نكنه عاشق من شدي كلك؟ خب چرا زود تر نگفتي؟ ....
آسمان را تا هر جا که چشم هايم اجازه بدهد مي بينم. جلو مي آيم کنارت مي نشينم و پاهايم را دراز مي کنم و تکيه مي دهم به دست هايم. دستم را مي گذارم کنار دستت. سرت را بر نمي گرداني نگاه نمي کني خيره مي شوي به رو به رويت. انگار که حواست نيست. لبخند نامحسوسي روي لب هايت نشسته است.
خب اين منم كه وقتي نگاهم مي كنن ، سرمو بر نمي گردونم و به جلو خيره ميشم . جان تو !
پولي !
حالا من با پارك مشكل ندارم ولي اينقدر حرص نخور بالاخره يه روز ديگه اردو ميذارن برامون خب . (من فعلا تو كف جفت پاتو فك موندم!)
لبخند نامحسوسي نشسته روي لب هايش !!!!!؟؟؟خب بگو لبخند نَشسته ديگه . بگو اصلا لبخند نزده
چرا خودتو اذيت مي كني؟؟؟؟؟
ايني كه گفتي كو ؟
خب من ميگم اينجا رو كلا بي خيال شيم بريم به مدرسه بگيم يه اردو ديگه دست و پا كنه ...مدرسه همه رو دعوت ميكنه و همه به هواي هم ميان .عمومي و خصوصي هم نداره !!! اما اگه بفهمه كه ما يه روز دور هم جمع شديم شايد بي خيال شه ...نمي دونم . هر جور صلاحه ..
2753