تو را مي سپارم به روياي فردا ...
مي دونم قضيه ي تولد ها رو ...فرداش هم تولد غزاله است . مهتاب رو نمي دونم چه مرگشه !!! خيلي وقته يعني چند وقته بهم سر نزده ..
اون هفت نفر منفور هم اين روزا زياد روي اعصاب اند . شيطونه ميگه ....(حرف بد )
ياد صدرا افتادي ؟ نترس تولدش تو دي است . آخرين بار باهاش در مورد تو و بعضي ها و سراتو حرف زدم . يادش بخير ...!
فاصله ها حتي در حساس ترين شرايط (...) مهم نيست !گفتم بدوني ...
ديگه كي نمياد ؟
آخه مي دوني چيه ؟ يكشنبه تولد خواهرمه ...مي خواستم براش كتاب فردوسي پور بخرم با پولاي پرادوم ..با مادر گرامي هم سرش چونه زده بودم . بعد اومدم ديدم گفته نمياد . مهتاب هم .
اگه مدرسي هم نياد من خودمو آسفالت مي كنم به جاي اون هفت نفر منفور ...الهي بميرم ...
بازم سلام ...
من اعصاب ندارم !
تا ساعاتي پيش در کنار زهرا بودم و داشتم حال مي کردم . تا سه شنبه تهران اند ولي ديگه خونه ي ما نيستن ..!
مگه ميشه من فاصله ها نبينم ؟ خودت چي فکر مي کني ؟
خب من واقعا حالم گرفته است ...خواهرم نمياد اردو . خودش گفت . من واقعا حالم گرفته است ...
بيا با هم چرند بگيم !
سلام ...
من حالم گرفته است !
من خيلي حالم گرفته است ...
من از اساس حالم گرفته است ...!
تا حالا هزار بار شده من بين جمعيت نباشم بابا...
دل خجسته اي داريا...
يادم اومد!
از بين اون همه جمعيت..منم بودم!يادمه تو راه پله ي روبه رو سوم ب!
فرض كن مادر ودختر هردوشون هم وزنن..!
بدو بريم!
بعد از ظهر يكشنبه از زور هيجان خوابم نمي برد!فكر كنم اون مرضم تو كوپه هم از عواقب همين بود!
يوووووهووووووو....!
منم!
چونم منم 56 كيلو ام!
خيلي هم چرندياتمون باحاله!
همه كيف مي كنن ماماني!
خرابم!
گشنمه...!
2556