مي تونم حدس بزنم چي شد:
با يه دربستي رفتي اصفهون و نشستي روي پل خواجو تا دستاتو توي زاينده رود بشوري كه يه دفعه لهجه ي اصفهاني رو شنيدي و سنگيني نگاه رو حس كردي و خون خودش بند اومد......
راست كار فيلم هنديه.....