• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : خسته نمي شود...
  • نظرات : 5 خصوصي ، 95 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + قهرو بيگم 

    هوش زاده! خودم مي دونم كه با اون يكي دست دادي....

    اما از بس كه فشارش دادي اثرش رو روي اون يكي گذاشت.....

    بهش هم خنديدم چون دلم خواست....حرفيه؟؟؟؟؟

    پاسخ

    اصلا من رو حرف شما حرف نمي زنم. مي خواين داستان اون روزي که شيشه رو شکوندم تعريف کنم و بگم بعد از اينکه دستام تيکه پاره شد. چه جوري خونش بند اومد؟