• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : تو که گنجشک ها را مي شناسي...
  • نظرات : 1 خصوصي ، 19 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + پاييز 
    عب نداره ..
    من الان جداً يه پير چروک با چشمان کم سو هستم .
    ببين پل .. هيچکي نبود که بش بگم دارم ميرم مشهد :| هعي هعي .
    به شما دانشجوي ادبيات نيمچه معلم مي گويم
    ما فردا عصر مشهد مي رويم :)
    خوشبخت باشيد :)
    هجده هشت نود و سه



    ضميمه : هاها پل .. روشنايي ميخواد کتابکار پيشنهاد بده واسه نامفهمومينِ رياضي . همه چيز به سان حليمي هم مي خورد به صورت زير و زبر شده و من درمانده را دعا بنما شما -_- ! جاي شاگردت دعا کن مثلاً .



    پلي ؟ نامهربان من کو :| ؟ اه اه .
    پاسخ

    چرا خب زودتر نگفتي دخترم؟ من هي از اين ور و اون ور داشتم مي پرسيدم که بالاخره اينا رفتن يا نه.... البته تو زود گفتي من به دليل سرشلوغي مفرط نيومدم ببينم! تو يه پير چروکيده منم يه دانشجوي نميچه معلم سرشلوغ .... دعايم نما پاييز.... دعايم نما.... من سال اول رياضي مو تابستون دوباره امتحان دادم هيچي هم نشد! يني رسما به عنوان يه تجديدي بهم نگاه کردن :)))))))))) الان بهش فکر مي کنم مي بينم کشکي بيش نبود :))))))))
    سلام...
    چه خوب که دانشجوي ادبيات هستيد خانومي...
    بايد به ياس بانو بگم،خوشحال ميشه حتما...
    موفق باشيد و التماس دعا.:) :*
    پاسخ

    سلام عليکم...:) يک نيمچه دانشجوي ادبيات... :)
    + پاييز 
    روزگاري شده پلي...
    پاسخ

    اي بابا پاييزک... اومدم سر لپ تاپ خانوادگي ويروسي شده داره رواني م مي کنه! نمي تونم بازم جواب نظراتتو انرژي بخشت را بدهم :)
    + پاييز 
    پل
    نوشتم نوشتم نوشتم . خيلي نوشتما :(
    اون نکبت گرافيکش بهم ريخته
    همه ي همه ي همه ي پُستم پاک شد
    نشستم اشک مي ريزم :( ازش متنفرم حدي که بالا بيارم حتي
    حيف که وبم گيره :((
    پاسخ

    شکلک درک کردن با دوز بسيار بالا....
    + پاييز 
    امروز رفتيم ورزشگاه مراسم و فقط حدس زدم دارم چه انسان هايي رو از يه شعاعي به بعد مي بينم :| عينک حرکتي ضد بشري ست :| پلي ضد بشر پلي :| نميشده مثلاً وِرد بخوني که ببين چشم جانم انسان هاي از يک شعاعي بعد را :| بزرگترين دغدغه ي امروز حتي-_- خيليم مهم بود :| من عينک نتوانم -_- ميشه دعا کني براي مثال خوب شه چشام -_-
    پاسخ

    خب من از شش سالگي عينکي بودم دخترم.... اتفاق بغرنجي نبود... حالا هم يک عينکي خوش قلب تشريف دارم :دي
    + پاييز 
    همه رو پاک کردي :/ يه اسکرين شات ميذاشتي بگيرم از حرفام :)) :(
    پاسخ

    نه اينجان.... مردم در رفت وآمد بودن نمي شد عمومي باشه :دي
    + پاييز 
    نه خب مي تونه بدتر نباشه پلي :| يکي از يکي بدتر هم گزينه ي مناسبيه :| نميدونم .

    نه بابا :))) من اصن فکر نمي کردم ميم تيم همچين آدم جالب و مرموزي باشه :)))
    :|| ))
    پاسخ

    :))))))))))
    + پاييز 
    پس کلا اين از اون مورداش نيس ميتونم بفمم ولي نمي تونم شرح بدم درکمو در نتيجه راهرو و لبخندت را به خودت و خدايت و لبخندت مي سپارم همچنان در مقامِ چروکيدگي :)) دعا هم مي فرمايم حتي .
    مدرسه م نرفتم تازه . بد بودم چون .
    گفتم مشهديم هفته ديگه ؟ مهمه اصن :)) مشهديم هفته ديگه :)
    نوشتي چون دوسش دارم دعام مي کنه خب ؛ پس چون آدم خوبيه دوسش داري و دعاتم مي کنه چون آدم خوبيه .
    و اينکه
    عاقبت به خير شي پلي جان :))
    پاسخ

    رف مشهد .... منو دعا کرد به نظرت؟
    + پاييز 
    پل عزيزم..پل عزيزم..
    انقد که پاشم بيام برات گريه کنم ‌.. وحشتتو خوندم .. بعد نشستم که جواب بدي : لبخند زد پاييزک .. و از اونجايي که تو راهرو تنها ديدَ م بيشترم لبخند زد حتي ...
    انقد که همه لبخنداي زندگيم يادم اومد و پرت شد تو راهروي چن روز پيشم .
    سنگين ترينه :( که بند دلت پاره شه که چرا آخه يه آدم مي تونه انگار نه انگار نه انگار باشه ...
    کلي م نوشتم الان بعد پاک کردم خيلي شعار گونه شده بود و البته شعار نبود ولي احمقانه مي نمود :(
    با سوابقي که داري دعاش مي کني خب .. منم بياد ميارم وقتيو که خنديد و گف دعا کن و دعاش نکردم و اين خودش مسئله اي بوده که من نميدونم الان کجاي دلم بذارمش ‌.
    منم دعا کن ‌.
    و واقفم که اينهمه نوشتم در حالي که مي تونستم بگم ? پلي ؛ ?
    و گويا تر بود ..-_-
    پاسخ

    اوهوم دعاش مي کنم... خب چون دوسش دارم اونم منو دعا مي کنه... ولي خب يه جوري نگام مي کنه که انگار ...... :(((((((( تقصير من چيه؟ من يه کودکم.... :( گفتم شايد حالش خوب نيس مث روزاي قبلنا که حالش خوب نبود و انقدر پيله مي کرديم که مي خنديد ولي وقتي برگشتم ديدم داره تو راهرو با يکي بلند بلند و شادمانه مي خنده... به نظرت چرا اين طوري مي کنه ريحانه؟ منم ديگه حرفي نزدم... رفت....
       1   2      >