• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : اين من م....
  • نظرات : 3 خصوصي ، 7 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + فخرع 
    آه مجدد .
    پاسخ

    :دي
    ياد حياط ته ِ حياط مدرسمون افتادم
    سه تا نيمکتي که خورده بود به نام ما سه تا
    راه رفتن روي کلللي برگ...
    اوووه...چقدر خاطره دارم...
    پاسخ

    همون طور ک ملاحظه مي کني ما اينجا يه دونه نيمکت هم نداريم. جالبيش ايتجاست ک تو مدرسه نشستن رو زمين ممنوع بود چون برامون ضرر داشت! و بايد مي رفتيم مي شستيم روي اون سکوهاي مرمري کنار حياط که به مرتب سردتر و براي رفع سلامتي مناسب تر بود!! :دي
    سلام.
    ميدوني !
    دارم با توجه به اون بيتي که بالاي بالا سمت چپ نوشتي ؛
    فکر مي کنم مدرسه ، جاي من هست ، يا نه...؟!
    " مدرسه جاي کسي بود که " يک " دغدغه داشت...
    جاي آنها که به دنبال " تو " بودند؛ نبود... "

    پاسخ

    نيدونم... خودت چه فک.مي کني؟!
    + مهر 
    آخ پولي جون با اين عکست دل من هم براي راهنمايي و حال و هواي اون موقع هاش خيييييييييييييييييييلي تنگ شد
    حالا رفتي تست هاي زبانتو بزني و حسابشونو برسي؟
    پاسخ

    شما که ديگه بايد خعليييي دلتون تنگ بشه... :( اولين بار من اينجا ديدمتون و به نظرم خيلي بد اخلاق اومدين ولي خب دست روزگار ما رو به امروز رسوند ... :) حساب تستاي زبانم رو رسيدم... فعلا تستاي قافيه و عروض داره حساب منو مي رسونه! :(((( بعيد مي دونم هيچ گاه تموم بشن :(((
    جاي دنجي بوده ها..
    پاسخ

    جاي دنجي هست غزل... :دي
    + نيکي 
    3سه سال گذشت ...فقط 7سال ديگه مونده تا قرارمون :)
    پاسخ

    سه سال و نه ماه نيکولي... تقريبا چهار سال :دي
    جاگرديششششي رو ....
    آآآآخ ك دلم خواست...اه لعنتي ...!:(


    اين عار گفتنات مي چسبد بسي :))
    پاسخ

    همش تقصير توئه که از جاگردشي تبعيد شديم... :(