• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : ج ا ي ز ه
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    تازه منم حاضرم به خاطر تو دندوناي شيريمو گرو بذارم..
    بذارم يني؟
    پاسخ

    ديدمش غزل.... از زير بالشم بيرونش اوردم.....
    حماقت! حيف شما نيست که تو منجلاب امتحانات خزعبل نهايي داريد غرق مي شيد؟ ... آدم از امتحان سخت 14 بگيره شرف داره به اين که از اين خزعبلات 17 بگيره ! والا!
    پاسخ

    هدي واقعا شرف داره! من به شونزده هاي رياضي ام افتخار ميکردم و به خود مي باليدم! ولي حالا مي خوام برم سرمو بکوبونم به ديوار مغزم متلاشي شه... اه هدي... من تفاله اي بيش نيستم....
    + نيکي 
    مي دوني ، خيلي وقت بود ازم غلط املايي نگرفته بودي ، دلم تنگ شده بود .
    ولي نگران نباش ، سپردم فک و فاميل قاطي کتاب تستاي کنکوري که قراره برام نگه دارن ، املا هم نگه دارن
    تو تاريخ بخوني برا ما بسه (زبون درازي)
    پاسخ

    واي نيکي از اين امتحان تاريخمون متنفرم! نمره 20 هميشگي تاريخم رو داره به 17 نزديک ميکنه...:( اه بعد هي بگين پلي تو لوسي ... پلي تو لوسي... آخه زور نداره؟
    + نيکي 
    بوي توطعه مياد
    نچ نچ نچ نچ...کل عمرتون بر فناست !
    حالا هي شعر بگيد و داستان بنويسيد
    پاسخ

    نيک جونم! حداقل فايده اش اينه که توطئه رو توطعه نمي نويسيم! حالا برو فيزيکتو بخون :دي
    يه بيماري هست، به اسم :" مقاومت در برابر درس خواندن در روز اول و موکول کردن آن به دقايق نود- چه بسا نود و پنج-"


    فک کنم من بهش مبتلام؟
    پاسخ

    آره هو... من بهش مبتلا هم نباشم خودمو مبتلا ميکنم! حالشو ندارم! چه فايده! با اين امتحان هاي کوفتي! کليد تاريخ رو ديدي؟ افتضاح بود! من 18 ميشم!
    پو ،
    تو هم يادته راد مي گفت ادبيات هنره ، نه علم؟!

    بعد يادته ما سر اون درس ادبيات اول که فرق شاعر و نويسنده رو با آدماي ديگه بيان کرده بود ، چه قد تو دلمون کودکانه ذوق مرگ شده بوديم؟!



    پو ما واقعا ديوونه هاي کوچولويي هستيم :) اين شکر چون کنيم؟!
    پاسخ

    آره يادمه هو! گفتم که crazy friends for ever... از همون چرند و پرند هايي که امروز بعد از مدرسه با يه دنيا اشک و آه داشتم بهت مي گفتم به نتيجه رسيدم که ديوانه ام! همون تفاله و عصاره و اين مزخرفات... بعدشم بلند شدم رفتم مدرسه هو! اين قدر ديوانه! يه ذره تو حياط بالا و پايين پريدم و شايد واقعا براي آخرين بار تو نمازخونمون نماز خوندم و اومدم خونه! همين... هدي وقتي اومدم خونه هنوز تفاله بودم! ولي خب حالم بهتر بود! هدي من واقعا تفاله ام!
    اي غرب زده ! لبخند شرقي و شيخ اشراقو ول کردي رفتي سراغ لئوناردو داوينچي !؟ قلم موي ظريف فرشچيانو رها کردي گير دادي به شام آخر؟ رحيمي پور ! ... واي اگه زلفو يه روز دست نسيم بده ، ببين ... چه دماري از دلاي شاعرا در بياره ...
    پاسخ

    هدي آخه تو اين لحظه اي که داشتم اين شعرو مي خوندم فقط به ملکوت چشماش فکر مي کردم نه لبخند ي که ميشنه با شرم شرقي رو لباش! هدي ولي من شيفته ي اون واج آرايي ش ام... :)
    خيلي باحال بود .مخصوصا اون آخرش اون دندون شيري هات .ولي خب کلا هيچي دستگيرم نشد که چي به چيه .

    اه ه ه ه ...قاجاريه لعنتي ! کوفتي ها ي تن پرور ! فتحلعلي مزخرف !(اعلام برائتم بودا :))))))) )
    پاسخ

    پرت و پلا هاي پلي وارانه است... به دل نگير! حالا فتحعلي رو ول کن کوثر و فکر نان باش که خربزه آب است! من 21 ام قراره بيام خونتون و برات کيک بيارم و تو هم بايد بهم کادوي تولدمو بدي! مگه نه؟:دي
    تنهايي ام شبيه مهندس هاست
    با پيچ هاي مسخره درگيرم
    در بشکه هاي روغن و غم غرقم
    ماشين غير قابل تعميرم ...

    پاسخ

    هدي تو واقعا دلت نمي خواد داوينچي برگرده و پهلوي مسيح ملکوت چشماشو به شام آخر بياره؟ از ديروز تا حالا دارم با خودم تکرار ميکنم...کاش مي شد داوينچي برگرده و پهلوي مسيح ملکوت چشماتو به شام آخر بياره... ميگم هو خوب شد از مهندسي رهايي يافتيم ها...