• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : 411
  • نظرات : 2 خصوصي ، 23 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    خوبي تغيير رشته اينه که شب امتحان رياضي مي توني بشيني سي دي هاي شعري که تازه بهت دادنو گوش بدي ، با صداي خسرو شکيبايي !

    شيرين نيست؟

    پاسخ

    هه! چه جالب! چون منم فردا امتحان رياضي دارم! ولي نشستم ديني مي خونم! اصلا جالب نيست! چون بعدشم بايد برم جغرافي بخونم... هو... هلاكم... هَلَّك ... يُهَّلِكُ ... هَلِّك ....مي فهمي؟ هلاك ...
    پو ،
    بهت گفته بودم اسفندي بوسم کرده ؟
    اون روز که شعر خوندم . يادت مياد؟





    - گاهي خدا دعاهامونو جابه جا مستجاب مي کنه . اي روزگار بي صفت پست !
    پاسخ

    هدي يعني عاشقتم دربست! يعني دربستا! خصوصا با اين جمله اي كه اين آخر فرمودي! صد دفعه تا حالا گفتي كه اسفندي بوست كرده! روز عيد غدير هم كه من نماينده ي شورا شدم مدير محترم مدرسمون بوسم كرد! كه بازم برميگرده به همون بي صفتي دنيا... خيلي دنيا بي صفته هو؟ نه؟
    + دلارام 
    شکر.....
    پاسخ

    به به... سوگلي كوچولوي يكي يه دونه ي ما! چيطوري دختر؟

    خسته مي بندم از آغوش تو رخت
    و دلم مي لرزد
    مثل برگي که ميفتد ز درخت ...

    يا مثلا
    اگه اين زندگي باشه
    من از مردن هراسم نيست
    يه حالي دارم اين روزا
    شايدم مردم ، حواسم نيست ...
    :(

    پاسخ

    هدي حالا كه اين دور و بري بذار باهات يه حقيقتي رو در ميون بذارم! هدي من به يه بيماري اي دچار شدم كه دير از وضعيت گذشته ام در ميام! الان گاهي كه به وضعيت فعلي فكر مي كنم باورم نمي شه كه اينجام... فكر مي كنم هنوزم مثل قبلناس! هي ميگم منو جا به جا نكنين خراب ميشم! مي فهمي يعني چي هو؟ نمي فهمي ديگه... نمي فهمي! شايد منم مردم حواسم نيست!


    هنوزم گير مي دم پو ،
    تو نيستي که ببيني ، چگونه عطر تو در عمق لحظه هام جاريست !

    يه موقعايي که سر کلاس زير لب شعر مي خونم ، ياد دوران بغل دستي بودن مون ميفتم . هي پو ...

    پاسخ

    هوي من! كوچولو! بيل بيل! بغل دستي!

    هنوز هم همون نظر قبلي رو راجع بهشخصيت فردوسي و مولانا دارم ! ولي از شعراشون.. بدم نمياد . اتفاقا غزلاي مولوي رو خيلي هم دوست دارم :
    هي کج و راست مي روي ، باز چه خورده اي ؟! کلک؟!
    ( با لحن !)

    پاسخ

    نظرت راجع به فردوسي چي بود؟ فقط يادمه ازش خوشت نمي اومد. قبلنا به رديف بخسب مولوي هم هي گير مي دادي! يادته؟

    فردوسي انقدر شاعر بوده که ناخودآگاه موقع شعر گفتن آرايه از درونش مي تراويده ، بدون اينکه خودش بفهمه ! همه ي قشنگيش به اينه که بشيني اين آرايه ها رو کشف کني و ... بعد جيگرت حال بياد !

    البته منم با مراعات نظير و تضاد و از اين قبيل آرايه هاي خيلي تابلو حال نمي کنم ، ولي مثلا همين واج آرايي که توش مث ديو آز مي شدي ... خدايي تکبير نداشت پو ؟! خدايي؟! يا مثلا اون بيت حافظ ک برات فرستادم : از حياي لب شيرين تو ... خدايي کولاک نبود ؟

    نگو نه که دلخور مي شم . والاح !

    پاسخ

    تو كه قبلنا از فردوسي بدت مي اومد كلك! تازه مي گفتي چشم و گوش مولوي هم خيلي مي جنبيده! خودت نبودي؟ عوضش معلم ما! مي پرسته فردوسي رو... از سهراب بيچاره هم متنفره! هر وقت مي خوايم آزارش بديم مي يايم تو كلاس شهر سهراب مي خونيم... هو يه بار بايد بياي سر كلاس ما ... فوق العاده است ... :دي
    اره بابا...
    اسفندي خيلي.نياز ب راد داره تا سرعت يادش بده...:))))
    چي خبرا ....
    پاسخ

    همون طوري كه هيچ جا راهنمايي روشنگر نمي شه... هيچ كلاسي هم سومب نميشه... هيچ روز هم چهارشنبه نمي شه... هيچ معلم ادبياتي هم مسلما راد نميشه! بعله!
    اخ پو انساني!!
    ارايه جناس!! واااي ياد اسفندي افتادم از بس ك درسش جلوئه..
    پاسخ

    آخ متي من... كجا بودي؟ دلم واست قد جوونه ي نخود فرنگي شده بود! اسفندي شما كه درسش بسي بسيار جلوئه! من كه رياضي نيستم ولي در مقايسه با قيچي اينا و معلم عزيز ادبياتشون(كه ميشه معلم زبان فارسي و آرايه ي ما) اسفندي جان يه ذره بايد به خودش بجنبه... نه؟
    چقد دلم واست تنگ شده بود ..:) واقعنيييييي!.. :)
    پاسخ

    ارديبهشتي من... هي اين دور و بر مي گشتم مي گفتم پس غزل كو؟ ديروزم به عارفه گفتم كه خيلي وقته نيستش! مطلب وبلاگتم خوندم كلي دنبال ياس ها گشتم... اين دفعه خبري ازشون نبود.... منم دلم برات تنگ شده بود... هم براي خودت هم براي شعرات با اسم شاعرا ;)
    هعي ...
    پاسخ

    بخند هو ...

    بيتي از فردوسي در آغاز داستان رستم و سهراب:
    همه تا درِ آز رفته فراز
    به کس بر ، نشد اين درِ راز باز

    منظور شاعر از راز ، راز مرگ است . از نظر فردوسي ، از آن جا که همه ي انسان ها دچار حرص و آز و تعلقات دنيوي هستند ، در نتيجه از درک راز مرگ عاجزند. به بيان ساده ، انسان ها آزمندند. اگر به ريشه ي آز دقت کنيم ، مي بينيم که در اوستا اين واژه (آزي) نام ديوي است که حرص و ولع زيادي دارد و با دهانِ هميشه بازِ خود هر چه را مي بيند مي خورد . و اگر چيزي براي خوردن و بلعيدن نيابد ، خود را مي خورد! پس ويژگي اصلي ديوِ آز ، باز بودن هميشگي دهان اوست . حال ، هنگام خواندن شعر فردوسي اگر بيت ياد شده با صداي بلند خوانده شود ، صنعت " هم صدايي" يعني تکرار مصوت هاي "آ" و َ در واژگان بيت ( 13 بار) باعث مي شود تا مدت زماني که دهان خواننده باز مي ماند از ديگر ابيات بيشتر شود ، در نتيجه اين مفهوم به خواننده القا مي شود که تو نيز مانند ديو ، آزمندي و دهان خود را براي فرو بلعيدن دنيا باز کرده اي و در نتيجه از درک راز مرگ يا معنويات وا مانده اي ! ...

    پاسخ

    عجب آدميه! خودت ديوي! والا! ولي اين تفسير خيلي عميقه فكر نكنم خود حافظ و فردوسي هم به اينا اصلا فكر كرده باشن! وقتي آدم قراره 1000 صفه شعر بگه كه نمي شينه سر هر بيتش يه ساعت فكر باز موندن دهن خواننده باشه!

    پو من يادم نمياد کدوم جناس دو تا اسم داشت .
    اصن يه هم چين چيزي داشتيم ؟

    ولي به نظر من خيلي قشنگه ، آدم هر بار که يه بيت رو مي خونه يه نکته ي جديد کشف مي کنه و به وجد مياد . راد با ادبيات هم عاقلانه رفتار مي کرد حتي ، حتي !
    اينجا عاشقانه رفتار مي کنن ، عاشقانه .

    پاسخ

    ولي هدي ديگه بكن و مكن كه تضاد داره و گل و باغچه و گلدون كه مراعات دارن چيزاي كاملا بديهي اي هستن! يا مثلا وقتي حافظ مي گه بتي داريم هيچ خري فكر نمي كنم كه واقعا يه بت داره! همه مي دونن كه معشوقشو مي گه! پس استعاره مصرحه هيچ لزومي به ذكر كردن نداره! والا!


    آخه پو ؛ نوشتي قالبم قالبتو نداره !
    جناس قلب بود پو . جناس قلب ...

    آرايه رو عشقه . بزن قدش انساني !

    پاسخ

    هدي من يادمه يه جناسي بود دو تا اسم داشت! اه چه قده جناس داريم! دوره ي زندگي با راد فقط يه جناس تام رو مي شناختم و يا ناقصو! به نظرم اصلا كار خوبو راد مي كرد كه آرايه هاي شعر رو ريز به ريز نمي گفت! همه ي زيبايي و احترام شعر با اين حركت مي ره زير سوال! آخه ديگه بكن و مكن رو هم مي گيرن ميگن تضاد داره! مسخره نيست؟ روزاي خوبي بود دوراني كه راد فقط و فقط به معني شعر مي پرداخت... مي دوني هو گاهي فكر مي كنم كه با وجود همه ي معلم ادبيات هاي بي نظير اين چند وقته هيچكي هيچكي براي من راد نمي شه... و شايد اصلا اومدم روشنگر كه مدتي زير دست راد باشم! كسي چه ميدونه ....


    پو ؟

    قالبت قابل زينب رو نداره ؟ يا قالبت قالب زينب رو نداره ؟ يا قابلت قالب زينب رو نداره ؟ يا قالبت قالب زينب رو نداره ؟ يا قابلت قابل زينب رو ...؟

    پاسخ

    چه قدر جالب هدي كه تو هم به اين نكته توجه كردي! چون خودمم داشتم فكر مي كردم كه آيا اين يه نوع جناسه؟ جناسي داشتيم كه حروف كلمه جا به جا بشه؟ احساس مي كنم داشتيم... جناس خطي بود؟ يا يه همچين چيزي .... مي بيني هو... روم تاثير گذاشته خفن!
       1   2      >