• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : حرف هاي معمولي....
  • نظرات : 0 خصوصي ، 12 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    بسي بسيار قشنگ ...
    پاسخ

    ممنووووووووونم.... :)
    سلام...من تازه رسيدم.....کي بزنگم؟
    پاسخ

    تو هر وقت بزنگي من كه هستم....

    قشنگه

    آينه

    قشنگه

    پاسخ

    خوش به حال نازنين ها كه هميشه خودشون رو تو آينه مي بين.... خوش به حالت تبسم....
    + يه دختره 

    جاي نازنين ها بر چشم است.......
    -----------------------------

    آخي ...

    همين نظر خاصي ندارم :دي :-"

    پاسخ

    آخي... نازنين ها مثل اينكه رفتن بالاي درياي خزر چتر سواري يادشون رفته جاشون بر چشمه....(مي توني مطلب رو به خودت بگيري هيچ مانعي نداره :دي)


    وووووه!

    خيلي قشنگ بود.دوسش داشتم!

    من برگشتم:)

    پاسخ

    خوش اومدي. :)
    akheeeeey!! kheeeeeeyli ghashang bood!! ma ke enghad in cheshmemoon rooye dar moond o in nazinemoon nayoomad mordim!!!
    webloget bahale
    movafagh bashi
    پاسخ

    نازنين ها موجوداتي هميشه حي و حاضرن.... اگر روي چشم نباشن توي قلب كه هستن.... :)
    حرف هاي معمولي ات را دوست دارم . ..
    پاسخ

    متشكرم عزيز در حال انقراض من.... منقرض نشي يه وقت فلفلك كوچك.... فلفل ها كه منقرض نمي شن... فقط آويزونشون مي كنن دم حياط تا خشك بشن بعد كه خشك شدن آسيابشون مي كنن بشين پودر بعد مي ريزن تو غذا...(مامان بزرگم اين كارا را مي كرد) گاهي اوقات هم فقط آويزونشون مي كرد تا قرمز بشن.... ولي هيچ كدومشون منقرض نمي شدن .... :دي:)
    من مانده ام مهجور از او بيچاره و رنجور از او
    ...
    پاسخ

    گويي كه نيشي دور از در استخوانم مي رود....

    جاي نازنين ها بر چشم است ...

    من عاشق جملت شدم !

    الان دوران نقاهت خنگي رو مي گذرونم ؛ در جريان كه هستي ؟!


    پاسخ

    اتفاقا مي خواستم پي نوشت هم بدم. خجالت نكشيد به خودتون بگيريد! :دي شما هم به خودت بگير!


    اي ساربان آهسته ران کارام جانم ميرود
    :(((((((((((((((

    امان از دل زينب:(

    پاسخ

    وان دل كه با خود داشتم با دلستانم مي رود.....

    اي ساربان آهسته ران کارام جانم ميرود
    وان دل که با خود داشتم ، با دلستانم مي رود
    من مانده ام رنجور از او
    بيچاره و رنجور از او
    گويي که نيشي دور از او
    در استخوانم ميرود
    گفتم به نيرنگ و فسون ، پنهان کنم نيش درون
    پنهان نمي ماند که خون بر آستانم مي رود
    محمل بدار اي ساربان
    تندي مکن با کاروان
    کز عشق آن سرو روان
    گويي روانم مي رود
    او ميرود دامن کشان
    من زهر تنهايي چشان
    ديگر مپرس از من نشان
    کز دل نشانم ميرود
    برگشت يار سرکشم
    بگذاشت عيش ناخوشم
    چون مجمري پر آتشم
    کز سر دخانم مي رود
    با آن همه بيداد او
    وين عهد بي بنياد او
    در سينه دارم ياد او
    يا بر زبانم مي رود
    باز آي و بر چشمم نشين
    اي داستان نازنين
    کاشوب و فرياد از زمين
    بر آسمانم مي رود
    گفتم بگريم تا ابل
    چون خر فرو ماند به گل
    وين نيز نتوانم که دل
    با کاروانم مي رود
    صبر از وصال يار من
    برگشتن از دلدار من
    گرچه نباشد کار من
    هم کار از آنم مي رود
    در رفتن جان از بدن
    گويند هر نوعي سخن
    من خود به چشم خويشتن
    ديدم که جانم مي رود
    سعدي فغان از دست ما
    لايق نبود اي بي وفا
    طاقت نمي آرم جفا
    کار از فغانم مي رود

    پاسخ

    من حفظم همشو! گول خوردي! :دي

    نيا، به اين خاطر که آشوب و فريادم به آسمان مي رود. بيا تنها به خاطر اينکه جاي نازنين ها بر چشم است.......

    سلام..

    خيلي خوب بود...

    موفق باشي...

    پاسخ

    جاي نازنين ها بر چشم است....