از هدي پندي آزمون ورودي دومو پرسيدم .
گفت رياضيش در حد دبستان بود
( راست مي گه آزمون ورودي کلاس اولم رياضيش خنده دار بود . )
ادبيات و عربيش آسون نبود .
( بازم راست مي گه . تمام چيز هايي که من تو آزمون ورودي سوالاشو ديده بودم امسال تو کلاس خانوم پارسا پور مي خونيم )
زبانش مي گفت سخت بود براي من
زبان بخون و وعربي و ادبيات .
به عارفه هم بگو حتما
يادت نره ها فولي جان
به دعايت هم اين روز ها خيلي خيلي محتاجم
داغونم
اين روز ها بيشتر از هميشه به فولي نياز دارم تا با بي خيالي
با هم تاب بازي کنيم و بخنديم و چيپس کاري بخوريم .
همان ها که همه فکر مي کنند خوش مزه است و لي ما به بدمزه بودنش ايمان داريم .
اين روز ها دلم بيشتر از هميشه دلم فولي مي خواهد
اين روز ها دلتنگي بي وفايي دارد خفه ام مي کند
دلم با تمام وجود تنگ شده برايت
براي بي خيالي ات
براي لبخند هايمان
با تمام وجود .
حرفات قشنگه
فک کنم قالب خيليم نو نباشه!!ولي من تازه ديدم!!
پس بازم قالب نو مبارک!!!
1. قالب تو مبارک..
2. چرا اين قدر غمگين..؟ 15 سالگي ات مبارک!!!
3. ساعت 1 و 3 دقيقه بامداد!!
4. شيمي نخوندم!! رياضيم ي صفحش مونده!!!
5. من امروز 11 صفحه تو دفتر خاطراتم نوشتم!! قبلشم رياضي نوشتم! ديگه دست نمونده!!
6. ... ( برداشت آزاد! )
هيچي 18 سالگي نميشه.
نگو نه... تو که نمي دوني! بايد تجربه اش کني تا بفهمي چي ميگم. شايد بي حکمت نبود که حضرت زهرا(س) در اين سن به شهادت رسيدند.
فاطميه رو تسليت ميگم.
التماس دعا
14 سالگي من توي يک شب برفي زمستون خيلي آروم از زير لحافم بيرون خزيد و رفت و فقط اون شب توي اون زمستون برف اومد...برفي که حتي روي زمين ننشست ولي 14 سالگي من رو با خودش برد...از اون موقع فقط يک سال ميگذره ولي هر برفي که بياد يادم ميمونه که من هم يک روزي 14 ساله بودم...
مواظب باش چي 14 سالگيت رو ميبره...يه دفعه اتفاق ميفته و تو حس ميکني که ديگه 14 سال نيستي...يه وقت ديدي يه پروانه کنار دستت پر زد و 14 سالگيت رو برد...
نگران نباش...15 ساله ها هم براي خودشون عالمي دارن...
ياد 14 سالگي ام بخير
خيلي تلخ بود..
مثل قهوه...
زيبا نوشتي..
يا علي
سلام
سال نو مبارک
صد سال ب اين سالها
هر روزتان نوروز
نوروزتان پيروز
من احمق نيستم . حماقت يعني فراموش کردن . فراموش کردن اينکه عيدي بود و فاميل دوري بود و ببعي دستور پخت نيمرو ميداد و من 4 بار از اين صحنه فيلم گرفتم و ...
من احمق نيستم . ولي از ديروز فهميدم خيلي احمقم . چون دوباره موهامو کوتاه کردم ولي اون شکلي نشد که توي اون عکسه بود ! و خيلي کوتاه شد . من از زندگي قطع اميد کردم و سه ربع توي اتاق تاريک نشستم و اس بازي کردم . بعد اومدم بيرون و فهميدم خيلي هم هيولا نشدم !!
من از ديروز فهميدم خيلي احمقم . چون فراموش کردم 14 سالگي يعني سوم راهنمايي . و فراموش کردم سوم راهنمايي يعني همه چيز . و چقدر احمقانه همه چيز را فراموش کردم !
من خيلي احمقم . چون فقط آمده بودم ک بگويم ک الو گفته قراره دوشنبه واسه درست کردن تابلو نمايش بمونيم مدرسه و بايد وسايل لازم رو بياريم .و ما چقدر علافيم ! و چقدر احمق !
قبلا تر ها هر چي ميشد زرت و زرت مي گفتم احمق . ي جوري به طرف مي گفتم احمق که حس مي کرد واقعا احمقه (اينو ريحانه بهم گفت) دلم مي خواد ب ياد همون قبلا تر ها بگو احمق . اين بار فقط به خودم .